(( شعرِ طنز ، میوه ی ممنوعه ))
میوه ی ممنوعه چیدن را که حَوّا باب کرد
آدم ، اخراج از بهشتِ با صَفا را باب کرد
چونکه قابیل از عَقَب ، با بیل زد ، هابیل را
حمله با یک بیل را ، در کُلِّ دنیا باب کرد
نوح ، نُهصد سال کشتی ساخت ، توی یک کویر
کارِ دور از عقل را این مَردِ دانا ، باب کرد
بارداری بی حضورِ جنس نر را ، در جهان
حضرتِ مریم به لطفِ حق تعالی ، باب کرد
از شروعِ این جهان ، مَرد از پِیِ زن ، می دوید
از پِیِ مردان دویدن را ، زلیخا باب کرد
یازده تا بچه جز یوسف ، فقط یعقوب ساخت
صنعتِ انبوه سازی را ، چه زیبا ، باب کرد
رَد شدن از نِیل ، بی لِنج و بَلَم ، امکان نداشت
رَد شدن از نِیل را با چوب ، موسی باب کرد
حرفه ی آتش نشانی را هزاران سال پیش
از لَجِ نَمرود ، ابراهیم ، آنجا باب کرد
گوسفندی که به قربانگاهِ اسماعیل رفت
مَبحَثِ ایثار را در حَدِّ اَعلا ، باب کرد
بَس که ، کل کل کرد با موری ، سلیمان نبی
بَحث و کل کل را ، میانِ جانورها باب کرد
کفشِ زن ها ، قَرن ها ، یا گالش و یا گیوه بود
کفش های فانتزی را نیز ، لیلا ، باب کرد