**********
بگذار که از دردِ تو بیمار بمیرم
از آتشِ دل سوزم و تب دار بمیرم
بر گردنم آن زلف سیه حلقه کن ای سرو
در پای تو خواهم به سر دار بمیرم
بگذر نفسی از بَرِ بالینم و بگذار
از تاب و تبِ لحظه ی دیدار بمیرم
چون سایه ات ای گل ز سرم رفت عجب نیست
از جور خس و سرزنش خار بمیرم
سهل است ز تیرِ نگهت مردنم اما
ترسم نزنی بر دل و دشوار بمیرم
اغیار پی زندگی از مرگ گریزان
من زنده که در رهگذرِ یار بمیرم
مستم کن از آن لعلِ می آلوده که حیف است
مِی باشد و من پیشِ تو هشیار بمیرم
گر دیدن رخسار تو ای ماه گناه است
بگذار نگه کرده ، گنهکار بمیرم
ای پرده نشین پرده ز رخ بفکن و برخیز
مگذار که در پرده ی پندار بمیرم
تا چند صبا در پی عمرم بدوانی
بگذر ز من خسته و بگذار بمیرم
تا چند ز بی مهریت ای مادرِ ایام
یک بار شوم زاده و صد بار بمیرم
**********