**********
و قسمخوردهترین تیغ ، فرود آمد و رفت
ناگهان هرچه نَفَس بود ، کبود آمد و رفت
در پسِ پرده ی دیوار ، ندیدیم چه شد
برقِ نفرین شدهای بود ، فرود آمد و رفت
کودکی ، بادیهای شیر ، خطابی خاموش :
پدرم را مگذارید ، که زود آمد و رفت
از خَمِ کوچه پدیدار شد ، انبان بردوش
تا که معلوم شد این مرد که بود ، آمد و رفت
از کجا بود ؟ چه سان بود ؟ ندانستیمش
این قدر هست که بخشنده چو رود آمد و رفت ...
**********